
نویسنده: یان مکیوون
مترجم: میلاد زکریا
انتشارات: نی
«کتابهای کودکان را از آن رو دوست داریم که کودکانمان از خواندن آنها لذت
میبرند، و این بیشتر به عشق مربوط است تا به ادبیات. وقتی نوشتن و بلند
خواندن خیالباف را شروع کردم به ذهنم خطور کرد که شاید بهتر باشد رسم کهن
ادبیات کودک را فراموش کنم و کتابی درباره یک بچه برای آدمبزرگها بنویسم و
در آن زبانی به کار ببرم که کودکان بتوانند آن را بفهمند. در قرن همینگوی و
کالوینو، نثر ساده لزوما خواننده فرهیخته را دلسرد نمیکند.» این بخشی است
از پیشگفتار ایان مکیوون بر «خیالباف»، کتابی 140 صفحهیی که میلاد زکریا
آن را ترجمه کرده و در سال 1389 توسط نشر نی و به قیمت 2600 تومان چاپ شده
است.
«خیالباف» داستان، یا در واقع داستانهای، پسری به نام پیتر فورچون است و
هشت فصل دارد. فصل اول «معرفی پیتر» است، و در آن راوی ما را با پیتر 10
ساله آشنا میکند. پیتر، که با پدر، مادر و خواهرش زندگی میکند، بچهیی
خیالباف و کمحرف است که درگیری مدامش با خیالات و فکرهایش به او ظاهر پسری
حواسپرت داده. سر امتحان ریاضی، پیتر به جای حل کردن مسالهها تمام وقت
را به بزرگی اعداد فکر میکند و برگه خالی اش حتی باعث میشود که معلمها
فکر کنند شاگرد ضعیفی است. به هر حال، راوی به ما اطمینان میدهد که پیتر
وقتی بزرگ شد، مخترع و نویسنده شد و آدم خوشبختی از آب درآمد و بعد، در هفت
فصل بعدی، برایمان بعضی از ماجراهایی را تعریف میکند که در مغز پیتر
اتفاق افتادند.
ماجراهای ذهنی پیتر پیوسته نیستند، به این معنی که این هفت فصل دنباله هم
نیستند و صرفا هفت روایت مستقل از هم هستند که همه با درگیری پیتر با یک
موضوع واقعی، مثل رفتنش به اتاق جدید، مردن گربه خانواده یا آمدن دزد به
محله، شروع میشوند و از جایی در میانه داستان به درون خیالات پیتر
فرومیروند. عروسکها زنده میشوند و اتاق میخواهند، پیتر و گربه
بدنهایشان را عوض میکنند و پیر زن بداخلاق همسایه با نردبان وارد اتاق
پیتر میشود اما تهدیدهای پیتر باعث میشود پیرزن دزد قول بدهد چیزهایی را
که دزدیده به صاحبانشان پس بدهد. در آخر تمام این روایتها هم پیتر به
دنیای واقعی برمیگردد و میفهمیم که پیتر وسط بازی با عروسکها خیالاتی
شده، به گربه نگاه کرده و جایش را با او عوض کرده، یا موقع نگهبانی برای
گرفتن دزد خوابش برده. تک توصیفهای خوبی در کتاب وجود دارند که هم به لحاظ
توانایی غریب در انتقال حس و هم از نظر تناسب با فضای داستان به یاد
ماندنی هستند. مثلا صدای پایی که از طبقه بالا میآید اینطور توصیف میشود:
«انگار موجودی آبکی داشت روی پنجه پا از یک گودال ژله سبز میگذشت.» یا
چیزی مثل حسآمیزی این توصیف: «ماده سرد بود- نه سرمای سخت و تند یخ، بلکه
خنکی گرد و نرم و خامهیی.» اما تخیل نویسنده در ساخت خیالبافیهای پیتر،
که ابتدا غبطهآور و تحسینبرانگیز است، به مرور تکراری میشود. کم?کم
میتوان الگوی مشابهی را در داستانها پیدا کرد که رویاپردازیهای پیتر بر
مبنای آن انجام میشوند. به علاوه، بعضی از بخشها بار اخلاقی و
آموزشیصریحی پیدا میکنند که اقلا برای داستانی که بنا بوده برای
بزرگسالان هم نوشته شده باشد چندان خوشایند نیست. این نکته در کنار زبان و
شیوه پرداخت داستانها باعث میشود «خیالباف»، گر چه احتمالا کتابی خوب و
دوستداشتنی برای خوانندههای نوجوان خواهد بود، در رسیدن به چیزی که مک
یوون در مقدمه خود مطرح کرده بود چندان موفق نباشد. از این منظر رمان
«ماجرای عجیب برای سگی در شب» مارک هادون، که با دو ترجمه هم در ایران
منتشر شده، موفقتر است.
منبع: اعتماد، 24 شهریور 1390
سلام دوست عزیز
دوست داری از طریق اینترنت حقوقی ماهیانه داشته باشی .دوست داری وبلاگ شما امارش منفجر بشه همه این ها در وبلاگ ما هست .
دوستان عزیز هر کی دوست دار با ما تبادل لینک کنه مارا با نام معرفی سایت های کسب در آمد لینک کنه وبعد در قسمت ارسال پیوند روزانه به ما خبر بده