سی کتاب

سی کتاب

برای عامه
سی کتاب

سی کتاب

برای عامه

آخرین گودال


نویسنده: لوییس سَکِر

مترجم: حسین ابراهیمی

چاپ اول: 1379

چاپ ششم: 1389 (1100 نسخه)

جوایز: ---برنده جایزه نیوبری 1999، برنده جایزه ادگار آلن پو 1999--- برنده جایزه «نشنال بوک» در ادبیات کودک و نوجوان--- بهترین کتاب سال به انتخاب «اسکول لایبراری جورنال»--- بهترین کتاب نوجوان به انتخاب انجمن کتابداران آمریکا--- بهترین کتاب سال به انتخاب «پابلیشرز ویکلی»--- برنده پرفروش‌ترین کتاب نوجوانان

کتاب سال جمهوری اسلامی ایران 1379--- برنده جایزه نیوبری در ترجمه 2001--- کتاب ویژه شورای کتاب کودک 1379--- کتاب برگزیده سلام بچه‌ها 1379--- برگزیده نخستین جشنواره کتاب برتر انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان در سال 1385

 

داستان روایت کننده زندگی نوجوانی کم‌رو و چاق به نام «استنلی» است که به خاطر جرمی که مرتکب نشده، محکوم می‌گردد تا به اردوگاه بازپروری نوجوانان «گرین لیک» برود. این اردوگاه در صحرایی کویری و لم‌یزرع در ایالت تگزاس واقع است. او تقصیر اصلی این اتفاق را بر گردن بداقبالی خود (که در خانوادۀ آنها مسئله‌یی ارثی و بازمانده از پدر پدربزرگش به نظر می‌رسد!) می‌اندازد.


در این اردوگاه پسران بزهکار را وادار می‌کنند تا در صحرا روزانه گودالهایی بی‌استفاده حفر کنند تا به قولی اصلاح شوند. او در آنجا ناچار است ضمن اینکه خستگی یکزور بیگاری طاقت‌فرسا، درد تاول‌های دست و گرمای سوزان تابستانی را تحمل کند، فراز و نشیب ارتباط با پسرانی را نیز به جان بخرد، که معمولا از تازه‌واردها با روی خوش پذیرایی نمی‌کنند....


روایت روان، گیرا و احساسی، توصیفات دقیق، ملموس و واقعی، رویدادهای مهیج و جذاب، و معماها و اتفاقات غافلگیر کننده، و البته ترجمه‌ای درخشان از حسین ابراهیمی تنها بعضی از عواملی هستند که خواننده را مجاب می‌کنند تا آنجایی که می‌تواند از زمین گذاشتن کتاب قبل از اتمامش خودداری نماید. مطالعه این کتاب را به تمام نوجوانان و بزرگسالانی نیز که به خواندن یک داستان خوشخوان، جذاب و تاثیر گذار علاقه‌مندند پیشنهاد می‌نمایم...


قسمت کوتاهی از داستان:

بیل در دستهای نرم و گوشتالوی استنلی سنگینی می‌کرد. او سعی می‌کرد بیل را توی زمین فرو کند، اما تیغه آن با صدای خشکی به زمین می‌خورد و بدون آنکه توی زمین فرو برود، به هوا می‌پرید. لرزشهای ناشی از برخورد تیغۀ بیل با زمین از دستۀ آن بالا می‌آمد، به مچهای استنلی می‌رسید و استخوان‌های او را می‌لرزاند.


هنوز هوا تاریک بود. تنها نوری که اطراف را روشن می‌کرد، نور ماه و ستارگان بود. استنلی هرگز این همه ستاره در آسمان ندیده بود. انگار تازه خوابش برده بود که آقای پن‌دنسکی داخل چادر شد و همه را بیدار کرد... صبحانه به آنان مقداری سریل ولرم داده بودند. اما آبمیوه‌ای که با سریل دادند خیلی خوب بود. سریل چندان هم بدمزه نبود منتها بوی تخت استنلی را می‌داد.


....توی دریاچه آن‌قدر گودال و تل خاک دیده می‌شد که استنلی را به یاد عکسهای سطح ماه می‌انداخت. آقای پن‌دنسکی گفته بود: «اگر چیز جالب یا غیر عادی‌ای پیدا کردی، باید آنرا یا به من گزارش کنی یا وقتی آقای عالیجناب با تانکر آب آمد، به او. اگر سرپرست اردوگاه از آنچه پیدا کردی خوشش آمد، بقیه روز را می‌توانی استراحت کنی.»

نظرات 4 + ارسال نظر
کودکیار چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ

رمان های نوجوانان بسیار ارزشمند هستند چون سرآغاز تخیل و همزمان تجربه زندگی واقعی بدون حضور والدین در نوجوانان می تواند با مطالعه کتاب های خوب و تجسم فضای جذاب به وجود آید.
این کتاب به نظر جالب می آید خصوصا با این همه جایزه ای که گرفته است ولی در کل نمی دانم چرا طرح جلد کتاب اصلا مرا جذب نمی کند و بیشتر حالت دافعه دارد البته برای من شاید نظر دیگران این چنین نباشد.

باهات موافقم طرحش که احتمالا باید کار هموطنای خودمون باشه اصلا بیان کننده نیست، مخصوصا اون مارمولکه (بزمجه) که واقعا زشته!!!...

آرمین یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:53 ب.ظ

حدیث خاری سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام میتونم ازتون خواهش کنم رمان دهل را هم بخوانید خیلی با حاله

نخوندم، حتما!

فاطمه یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:28 ب.ظ

من این کتاب رو خوندم . عالیه . یعنی منظورم اینه که حرف نداره . هر نو جونی که این کتاب رو نخونده باید بخونه

متشکر از نظرتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد