سی کتاب

سی کتاب

برای عامه
سی کتاب

سی کتاب

برای عامه

چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس

و داستان بازیگری که نویسنده شد!...

نام کتاب: چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس

موضوع: مجموعه داستان

نویسنده: بهاره رهنما

انتشارات: چشمه

چاپ اول: تابستان 1388

چاپ چهارم: تابستان 1389 (در 2000 نسخه)

تعداد صفحات: 84


      "چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس" اولین کتاب منتشر شده به قلم «بهاره رهنما» هنرپیشه و وبلاگ‌نویس مشهور ایرانی می‌باشد؛ و مجموعه‌یی است از یازده داستان کوتاه او که در  چند سال گذشته آنها را به رشتۀ تحریر در آورده است.

غالب داستانها حول‌ و حوش مسائل احساسی و رابطه‌های فی‌مابین شخصیت‌هایشان در جریان‌ هستند و اکثرا از منظر اوّل شخص مونث روایت می‌شوند. داستانها مرکزیت داستانی کمرنگی داشته و فاقد سرآغاز و سرانجام مشخص به سبک داستانهای کلاسیک می‌باشند، به گونه‌یی که به نظر می‌رسد روایات به صورت تصادفی از بُرِشی از زندگی روزمرّه یک انسان عادی گزینش شده‌اند، و بدون هیچ دخل و تصّرفی و تنها با کمی بال و برگ دادن به جزئیات و توسل به توصیفات دقیق، تزیین گشته و آماده طبع گردیده‌اند. در معدودی از داستانها هم که سعی شده است -لااقل- نتیجه‌گیری‌یی ضمنی در پایان داستان گنجانده شود با وجود احتیاط نویسنده،این بخشها در متن داستان جای خود را نیافته و به قولی تو ذوق میزنند!! (به عنوان مثال می‌توان به جمله پایانی راوی در داستان «بَزَک» اشاره کرد.)

 

      نثر این کتاب نثری ساده، روان و خوشخوان است و نویسنده حدالمقدور سعی کرده تا از بکار بردن زبان و تکنیکهای پیچیده و دشوار قصه‌گویی اجتناب نماید. تنها در داستان «روبرو» است که بنابر اقتضای موضوع داستان که حکایت کننده احوالات زنی مریض و نیمه خواب! است که درحالت ناخوشی دچار هذیان شده، روند خطی سایر داستانها رعایت نشده و متناسب با تلاطمات ذهنی این زن، داستان نیز نامتوازن و متشنج می‌گردد.

 

همانطور که قبلا هم اشاره شد نکته دیگری که در این مجموعه جلب نظر می‌نماید استفاده پررنگ نویسنده است از توصیفات دقیق و خلاقانه اما گاه نالازم برای تشریح جزئیاتی که حذفشان لطمۀ چندانی به ساختار کلی داستان وارد نخواهد آورد. برای نمونه در داستان شمس‌العماره که بیشتر در مورد حال‌ و هوای دوران جنگ است بخشی از داستان به شرح احوالات دختر عموی پدر راوی می‌گذرد، از اینکه پدر به خانه آنها به مهمانی رفته تا اینکه او در عین‌الدوله زندگی می‌کند و زن صیغه‌یی یک بازاری بوده و بچه دار هم نمی‌شده است و .....! به غیر شخصیتها، توصیفات مفصل، دامن همه چیز حتی اشیا را هم می‌گیرند؛ مثلا به این جمله از داستان «روبرو» توجه کنید: «از تلفن قدیمی سیاه زیمنس که بغل پا تختیِ کوتاهِ تختِ چوبیِ قهوه‌ایِ زمخت و بزرگش است، شمارۀ آزمایشگاه را می‌گیرد و ....!!» در داستانی که در توهمات یک شخص مریض به وقوع می‌پیوندد، و بخشی از اتفاقات نه در خانه خود او که در خانه "صاحب دست قطع شده!" جریان دارد چه نیازی به چنین پرداختنی به جزئیات وجود دارد؟

      سبک نگارش بهاره رهنما بی‌اختیار خواننده را به یاد کتابهای «جعفر مدرس صادقی» مخصوصا اثر اخیر او، «توپ شبانه» می‌اندازد که به همین سیاق، راوی اول شخص مونث، داستانی خطی و ساده را حکایت می‌کند که بخش اعظمی از آن به توصیف حالات و احساسات، شخصیتها، فضاها و اشیاء و... می‌گذرد. مخصوصا اگر اطلاع داشته باشید که تصادفا خانم بهاره رهنما چندی است در کارگاه‌های رمان آقای مدرّس صادقی حضور پیدا می کند.


همچنانکه اطلاع دارید این کتاب با وارد شدن به بازار کتاب توجه عده زیادی را به خود جلب کرد و با گذشتن کمتر از یک سال از تاریخ نشرش به چاپ چهارم رسید. نمی‌توان تاثیر کنجکاوی عده‌یی در بررسی اولین کتاب خانم بازیگر و سنجش کیفیت آن را در پرفروش شدن کتاب نادیده گرفت، و علاقه بسیاری به دانستن این «داستان نانوشته در کتاب» را که چه شد که بازیگری نویسنده شد؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد